pt 11 حلقه ی دریا

ماشین رو لب ساحل پارک کرد و با فکر این که ممکنه آسیب دیده باشن با آمبولانس تماس گرفت و ازشون خواست زود خودشون رو به ساحل برسونن و خودش به سمت خونه ساحلی حرکت کرد
و با روشن تر شدن هوا شخصی رو لب آب دید که روی دو زانو اش نشسته بود و حرکتی نداشت و جسم قهوه ای رنگ توی دستاش بود
نمی دونست خوشحال باشه یا ناراحت با فکر این که احتمالا جونگ کوک فهمیده تهیونگ کجاست به سمتش تغییر جهت داد که با دیدن افتادن جونگ کوک روی شن ها ترسش بیشتر شد و سرعت پاهاش رو بیشتر کرد
دویدن روی شن ماسه کار سختیه اما وقتی عزیزت در خطر باشه دوچرخه سواری روی قیر هم راحت میشه
یونگی جونگ کوک رو صدا میزد و با امید جواب کوتاهی تکونش میداد حاضر سرخی چشم های جونگ کوک رو ببینه اما چشم های کوک بسته نشن
_ جونگ کوکااا جواب بده....خواهش میکنم...تهیونگ کجاست؟؟؟ چشماتو نبند کوک تهیونگ بدون تو....
نگاهش به لباسی که توی دست جونگ کوک بود افتاد این کت قهوه ای رو می شناخت، مطمئن بود مال تهیونگ، اما چرا این کت باید خیس باشه؟
هیچ اعتمادی به چشم هاش نداشت، جونگ کوک حرکتی نمی کرد و چشم هاش بسته شده بود؛ سرش رو آروم به سمت دریا چرخوند و موج هارو نگاه کرد
_ نه!
صدای آمبولانس اول صبح کل ساحل رو گرفته بود اما حالا به چیزی بیشتر از آمبولانس نیاز بود
_ آقا حالتون خوبه؟؟؟ این پسر مریضه؟
.....
جیمین خودش رو به ساحل رسونده بود و دنبال ردی از جونگ کوک یا یونگی می گشت با دیدن آمبولانس چیزی ته دلش فرو ریخت و به سمت ماشین های امداد رفت داخل یکی از ماشین ها یونگی با حوله ای که دورش پیچیده شده بود نشسته بود، نگرانیش بیشتر شد سریع به سمت یونگی رفت
_ یونگیا کوک تهیونگ کجان؟ پیداشون نکردی؟
یونگی با صدای گرفته ادامه داد
_ چرا جونگ کوک رو پیدا کردم
و چکیدن اشکی سمجی از چشماش دست های جیمین رو محکم فشار داد
جیمین: چی شده برا چی گریه میکنی؟
یونگی به پشت سر جیمین خیره شده بود و و فقط اشک میریخت، جیمین با تعجب برگشت و مسیر نگاه یونگی رو دنبال کرد و چیزی که نباید میدید رو دید
دکترا پارچه ی سفیدی رو روی صورت جونگ کوک کشیدن و اون به داخل آمبولانس بردن
جیمین که مطمئن بود داره خواب میبینه با صدایی که از اون طرف ساحل میومد برگشت و به دریا نگاه کرد
_ پیداش کردیم!
گروه دیگه ای از پزشکا به سمت گروهی که لب آب بودن دویدن و در حال معاینه ی مردی که مشخص بود از داخل دریا پیدا شده بودند
حتی دیگه یونگی هم تحمل دیدن این صحنه رو نداشت و سیاهی رفتن چشماش رو حس میکرد
_ یونگیا؟؟ دکتر......

پایان فلش بک/
دیدگاه ها (۰)

pt 12 حلقه ی دریا

سورپرایز با فیک جدید:)))))

pt 10 حلقه ی دریا

pt9 حلقه ی دریا

my month²پارت¹²

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط